مُـنّجـِ٘ے

شاید این جمعه بیاید … شاید ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ پرده از چهره گشاید … شاید

مُـنّجـِ٘ے

شاید این جمعه بیاید … شاید ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ پرده از چهره گشاید … شاید

مُـنّجـِ٘ے

مـهربانم عالـم از تـوست ...
غـریـبانــہ چـرا میــگردے ؟! ...

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

بایگانی
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بسیجی» ثبت شده است

آن ها چفیه داشتند…
من چادر دارم!!!
آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند…
من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم…
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود…
من چادر می پوشم تا از نفَس های آلوده دور بمانم…
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند…
من چادر می پوشم تا از نگاه های حرام پوشیده باشم…
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند...
من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم...
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند…
من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم…
‌‌
#سربازولایت
#مُـنّجـِ٘ے
#چادرانه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۰ ، ۰۷:۰۲
Mahdi Taji